توجه به بازار سهام، تاكيد بر شركتهاى سرمايهگذارى، ارائه الگوى بانكدارى بدون ربا، انتشار اوراق مشاركتسرمايهگذارى و گسترش تعاونيهاى توليدى و تجارى، نمودهاى عينى اين تفكر است. گروه دوم در عين پذيرش ربا بودن بهره بانكى، در صدد برآمدهاند تا گاهى به اسم ضرورت، زمانى به اسم حاجت و اخيرا به اسم مصلحت، با تمسك به قواعد فقهى «اضطرار»، «حاجت مسلمين» و «مصلحت راجحه» راهى براى حلال كردن آن بيابند. نمونه عينى اين تفكر را مىتوان در قوانين برخى از كشورهاى اسلامى و عربى مشاهده كرد. گروه سوم از زاويه موضوعشناسى وارد شده و با بيانهاى مختلف كوشيدهاند ثابت كنند كه بين ربا و بهره تفاوت وجود دارد. از جمله، تمايز ميان بهره تمديد مهلتبدهى و بهره ابتدايى قرضها، بهره فاحش و بهره عادلانه، بهره قرضهاى مصرفى و سرمايهگذارى، بهره واقعى و اسمى، بهره ثابت و بهره متغير، بهره قرضهاى خصوصى و دولتى، بهره قرضهاى معمولى و بهره وامهاى بانكى، و درآمد قطعى و غير قطعى، نشاندهنده مبناى برخى از نظريات ارائه شده توسط اين گروه است. مدتى است جناب دكتر موسى غنىنژاد، از اساتيد اقتصاد، با نوشتن مقالات و ارائه سخنرانيهايى وارد گروه سوم شده و در صدد تبيين فرق بين ربا و بهره برآمدهاند كه آخرين كارشان، از جهت تاريخ نشر، مقاله «تفاوت ربا و بهره بانكى» است كه در شماره اخير مجله وزين نقدونظر منتشر گرديده است. ايشان در اين مقاله همانند نوشتهها و گفتههاى قبلىشان (1) بر دو نظريه نسبتا منسجم تاكيد كرده و به موارد ديگر فرق نيز، به تناسب، اشاره دارند.
و گاهى به «نظريه مورد تاكيد» (3) ياد مىكنند، معتقدند كه «ربا عبارت است از درآمد قطعى از قبل تعيين شده در حالى كه بهره درآمد غير قطعى متغير است».
و در نظريه دوم معتقدند: «ربا عايدى برون زاى پول به عنوان واسطه مبادله است در حالى كه بهره بازدهى داخلى پول به عنوان سرمايه نقدى است»
در اين نوشتار، كه در حقيقت نقد اين دو نظريه (4) است، ابتدا چكيده نظريه را مطرح مىكنيم، سپس با كمك كلمات و عبارات ايشان آن را توضيح مىدهيم، در مرحله سوم محورهاى اصلى نظريه را استخراج كرده، و در مرحله چهارم به ارزيابى آن محورها خواهيم پرداخت.
نظريه «قطعيت ربا و عدم قطعيتبهره بانكى»
چكيده نظريه
ربا، به عنوان بازده ثابت از پيش تعيين شده، در صورتى تحقق پيدا مىكند كه اولا، تورم براى مدت زمانى طولانى صفر باشد ثانيا، قيمتهاى نسبى حتى در درازمدت دچار نوسانهاى مهمى نگردد. و اين دو، تنها در اقتصادهاى معيشتى دوران باستان متصور است. بنابراين بهره در نظامهاى جديد اقتصادى، كه به جهت تورم و تغييرات دائمى قيمتهاى نسبى پديدهاى غير قطعى و متغير است، ربا نخواهد بود.
توضيح نظريه
در واقع، آنچه در اسلام به عنوان ربا ممنوع شده بازده ثابتيا از پيش تعيين شده بر معاملات مالى است و نه نرخ بازده نامشخص به صورتى كه در سود مطرح مىشود. ... حال اگر توجه كنيم كه در يك نظام اقتصادى مبتنى بر بازار رقابتى، بازدهى ثابت و از پيش تعيين شده سرمايه نظرا و عملا غير ممكن است، به سوء تفاهم بزرگى كه موجب شده تا ربا و بهره يكسان تلقى شوند، پى خواهيم برد.
در نظام جديد اقتصادى دو نوع نرخ بهره را مىتوان از هم متمايز كرد، يكى نرخ بهره واقعى و ديگرى نرخ بهره اسمى. نرخ بهره واقعى به لحاظ نظرى از يك سو نمايانگر ميل نهايى (مارژينال) به پسانداز و از سوى ديگر بازدهى نهايى (مارژينال) سرمايه است، يعنى در نظام بازار نرخ بهره، جايى معين مىشود كه هزينه نهايى امساك از مصرف ميل نهايى به پسانداز با نفع نهايى ناشى از سرمايهگذارى برابر گردد. نرخ بهره، مانند ساير قيمتها در سيستم بازار، به هيچ وجه از قبل به طور دقيق قابل پيش بينى نيست و تحت تاثير عوامل مؤثر بر بازار، كه غير قابل پيش بينىاند، تغيير مىيابد. اما نرخ بهره اسمى (پولى)، متغيرى است كه توسط ميزان عرضه و تقاضاى پول اسمى معين مىگردد.
... براى روشنتر شدن مطلب مىتوان گفت كه نرخ بهره واقعى به طور تقريبى عبارت است از نرخ بهره اسمى (پولى) پس از تعديل آن با نرخ تورم. با وجود اين كه در نظام اقتصاد بازار، باز پرداختبهره سپردهها را با نرخ معينى تعهد و تضمين مىكنند، اما با توجه به اين كه نرخ تورم از قبل معلوم نيست، تعيين ميزان بهره واقعى از قبل عملا غير ممكن است. «بازده ثابتيا از پيش تعيين شده» (ربا) تنها در جوامع با اقتصاد معيشتى سنتى قابل تصور است. زيرا در اين جوامع به علت اين كه روابط مبادلهاى پولى در حاشيه فعاليتهاى اصلى توليدى قرار دارند، و نيز به لتبطئى بودن تحرك اجتماعى و اقتصادى، و كندى بسيار زياد تحولات فنى و تكنولوژيك، تغييرات در قيمتهاى نسبى و نيز سطح قيمتها، حتى در درازمدت بسيار ناچيز است. تنها در چنين شرايطى است كه بازدهى اسمى و واقعى پول يكى مىشود و تعريف ربا معنى خود را پيدا مىكند. اما در نظام اقتصادى مبتنى بر بازار كه قيمتهاى نسبى، ميل نهايى به پسانداز و بازدهى سرمايه به علت دگرگونى ذائقههاى مصرفكنندگان، تحرك شديد عوامل توليد و تحولات سريع فنى و تكنولوژيكى، دائما در حال تغييرند، هيچ معامله مالى با بازده ثابتيا از پيش تعيين شده ممكن نيست. ... سپرده گذارانى كه بهره معينى (اسمى) دريافت مىدارند، در شرايطى كه در آن تورم قيمتها بيش از نرخ بهره باشد عموما زيان مىبينند، چون نرخ بهره واقعى دريافتى منفى است. بديهى است در شرايطى كه نرخ بهره واقعى ممكن است منفى باشد. سپردهگذارى در حقيقت نوعى مشاركت در سود و زيان است. اما عدم قطعيت درآمد از پيش تعيينشده اسمى، منحصر به اين شرايط خاص يعنى اقتصاد تورمى نيست. همانگونه كه قبلا اشاره شد چون قيمتهاى نسبى در اقتصاد مبتنى بر بازار دائما در حال تغييرند و چون جهت و ابعاد اين تغييرات دقيقا قابل پيشبينى نيست، لذا قدرت خريد پول براى گروههاى گوناگون كالاها هميشه در معرض تغيير است. همين تغيير غير قابل پيشبينى قدرت خريد پول، هر گونه قطعيت درآمد از پيش تعيين شده اسمى را از ميان برمىدارد.» (5)
ايشان در ادامه با بيان مثالى (6) مىگويند:
«نتيجهاى كه از اين مثال فرضى مىتوان گرفت اين است كه در شرايطى كه قيمتهاى نسبى در حال تغييرند يعنى در اقتصادهاى پوياى مبتنى بر بازار قدرت خريد پول، حتى زمانى كه افزايش سطح ميانگين قيمتها صفر است، براى تكتك مصرفكنندگان كالاهاى گوناگون تغيير مىكند. زمانى كه قدرت خريد پول تغيير نمايد ديگر نمىتوان از «بازده ثابتيا معين از قبل» (ربا) سخن گفت. ربا در شرايطى معنى پيدا مىكند كه در آن علاوه بر ثابتبودن سطح عمومى قيمتها، قيمتهاى نسبى نيز بدون تغيير باشند؛ يعنى تنها در شرايط يك اقتصاد معيشتى ايستا.» (7)
محورهاى اصلى نظريه
نظريه مذكور مبتنى بر سه محور اساسى است كه به طور خلاصه عبارتند از:
1. تعريف ربا به «بازده ثابت از قبل تعيين شده»، و تفسير آن به «درآمد واقعى قطعى از قبل تعيين شده».
2. بازده ثابت از پيش تعيين شده در صورتى ممكن است كه اولا، تورم براى مدت زمان طولانى صفر باشد و ثانيا، قيمتهاى نسبى حتى در درازمدت دچار نوسانهاى مهم نگردد؛ وگرنه تنها با درآمد اسمى از قبل تعيين شده مواجه خواهيم بود.
3. تنها در جوامع معيشتى دوران باستان كه به جهت عدم پيشرفت فنآورى و عدم تغيير سليقهها، قيمتهاى نسبى براى زمان طولانى ثابت مىماند و تورمى وجود نداشت، زمينه تحقق ربا فراهم بود. ولى در اقتصادهاى جديد به علت تورم و تغييرات دائمى قيمتهاى نسبى دراثر پيشرفت فنآورى و تغيير سليقهها، تحقق ربا امكان ندارد.
ارزيابى نظريه
قبل از بررسى محورهاى اساسى نظريه، و قضاوت درباره درستى يا نادرستى آنها، لازم به توضيح است كه هدف ما شناخت ربا از ديدگاه اسلام است. بنابراين آسانترين و مطمئنترين روش براى ارزيابى نظريه فوق اين است كه به جاى مراجعه به آراء و افكار امثال ارسطو و ديگران، به سراغ تاريخ صدر اسلام، فضاى حاكم بر مكه و مدينه، و متون دينى به يادگار مانده از آن زمان و مكان برويم و ببينيم چيزى كه خداوند متعال به اسم ربا ممنوع كرده و با شدت تمام از آن نهى نموده و مرتكبين آن را در رديف محاربين با خدا و رسول(ص) قرار داده، (8) چه بوده است، و آيا آن پديده بر بهره بانكى در اقتصادهاى جديد منطبق مىشود يا نه؟
تعريف ربا در اسلام
برخلاف تصور جناب دكتر غنىنژاد، در اسلام، ربا تنها به معنى گرفتن درآمد واقعى قطعى از پيش تعيين شده نيست، بلكه اين نوعى از انواع رباست. تعريف دقيق ربا؛ براساس آيات و رواياتى كه در پى مىآيد، عبارت است از: اشتراط چيزى غير از اصل سرمايه و اصل مالى كه قرض داده شده است. يعنى اگر قرضدهنده چيزى را (هر چيزى كه ارزش مالى داشته باشد) علاوه بر برگرداندن اصل مالى كه قرض داده، شرط كند مرتكب ربا شده است، خواه آن چيز درآمد قطعى باشد يا درآمد غير قطعى. براى توضيح و تبيين اين امر، توجه خوانندگان را به متون زير جلب مىنمايد:
1. خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: «وان تبتم فلكم رؤوس اموالكم» (9) يعنى: اگر از رباخوارى توبه كرديد حق داريد اصل مالتان را بگيريد.
در اين آيه خداوند متعال شرط توبه از ربا را اكتفا كردن به اصل مال قرض داده شده مىداند.
2. در صحيحه محمد بن قيس از امام باقر(ع) مىخوانيم: «من اقرض رجلا ورقا فلا يشترط الا مثلها»؛ (10) كسى كه به ديگرى دراهمى قرض مىدهد، چيزى جز مثل آن دراهم را شرط نكند.
3. در روايت ديگرى، شبيه روايت قبلى، از حضرت على(ع) مىخوانيم: «من اقرض قرضا ورقا لايشترط الا رد مثلها»؛ (11) كسى كه پولى قرض مىدهد حق ندارد چيزى جز برگرداندن مثل آن را شرط كند.
4. در روايت معتبرى از امام صادق(ع) در تعريف رباى محرم مىخوانيم: «واما الربا الحرام فهو الرجل يقرض قرضا ويشترط ان يرد اكثر مما اخذه فهذا هو الحرام»؛ (12) رباى حرام عبارت است از اين كه فردى به ديگرى قرض دهد و شرط كند كه بيشتر از آنچه گرفته، برگرداند. اين همان رباى حرام است.
5. از همه اينها روشنتر روايت امام موسى بن جعفر(ع) است كه دلالت مىكند بر اين كه گرفتن درآمد متغير نيز رباست. اسحاق بن عمار از امام(ع) نقل مىكند: «سالته عن الرجل يكون له مع رجل مال قرضا فيعطيه الشئ من ربحه مخافة ان يقطع ذلك عنه فياخذ ماله من غير ان يكون شرط عليه قال: لا باس بذلك ما’ لم يكن شرطا.» (13)
از امام(ع) در مورد مردى سؤال كردم كه مبلغى از يكى قرض گرفته، هر از چند گاهى مقدارى از سود حاصل از آن پول را به قرضدهنده مىدهد، از ترس اين كه مبادا قرضش را طلب كند؛ بدون اين كه بين آنان چنين اشتراطى بوده باشد. امام فرمودند: مادامى كه شرطى و تعهدى در كار نباشد اشكال ندارد.
مطابق اين روايت، قرضگيرنده قسمتى از سود را كه عادتا مقدار متغيرى استبه قرضدهنده مىدهد. امام(ع) مىفرمايند: اگر براساس تعهد و اشتراط نباشد اشكالى ندارد. اين روايت، طبق مفهوم شرط، دلالت دارد بر اين كه اگر اين پرداختبراساس شرط و تعهد باشد ربا خواهد بود.
بنابراين، ملاك و معيار ربا در اسلام گرفتن هر نوع چيز زيادى بر اصل قرض است، اعم از اين كه ميزان و مقدار آن زيادى قطعى و ثابتى باشد يا غير قطعى و متغير. پس رباى محرم در اسلام هم شامل درآمدهاى قطعى جوامع سنتى مىگردد و هم شامل درآمدهاى متغير جوامع مدرن و پيشرفته.
البته، چنانكه خواهد آمد، ما قطعى بودن درآمدهاى جوامع سنتى را قبول نداريم، لكن بر فرض هم كه اين فرق بين درآمدهاى جوامع سنتى و مدرن وجود داشته باشد، تعريف ربا در اسلام عام است و شامل هر دو مىگردد.
تصحيح يك سوء برداشت
به نظر مىرسد كه عامل اصلى اشتباه جناب دكتر غنىنژاد در انتخاب اين تعريف از ربا و طرح اين نظريه، سوءبرداشتى است كه ايشان از تعابير افرادى چون محسنخان و ميرآخور دارند. (14) مقصود آنان از «درآمد ثابت از پيش تعيين شده» به معنى گرفتن درآمد واقعى ثابت از قبل تعيين شده نيست و اصلا كلام آنان ناظر به درآمد واقعى يا اسمى نيست، بلكه مقصودشان اين است كه وقتى صاحب پسانداز، سرمايه نقدى بنگاهى را تامين مىكند به دو گونه مىتواند سهم خود را از درآمد دريافت دارد: نخست آن كه صاحب پسانداز با كارفرماى اقتصادى به توافق برسند كه بعد از اتمام فعاليتيا در پايان هر دوره مالى، متناسب با عملكرد واقعى بنگاه، سود به دست آمده را بين خود تقسيم كنند؛ كه اين همان نظام مشاركت است و اسلام آن را قبول دارد. صورت دوم آن است كه صاحب پسانداز قبل از شروع فعاليت و با قطع نظر از عملكرد واقعى بنگاه مورد نظر، درآمد مشخص و معينى را تعيين و بر عهده كارفرماى اقتصادى بگذارد؛ كه اين همان رباست كه در اسلام ممنوع شده است. خلاصه مقصود امثال دكتر ميرآخور از عبارت «درآمد ثابت از پيش تعيين شده» تعيين و تثبيت قبل از شروع فعاليتبنگاه است، نه درآمد قطعى واقعى معين كه جناب دكتر غنىنژاد برداشت كردهاند.
تحليل قيمتها و درآمدها در صدر اسلام
به نظر مىرسد كه دكتر غنىنژاد در تجزيه و تحليل اقتصادى خويش، برخى از عوامل مؤثر در تغيير قيمتهاى نسبى و سطح عمومى قيمتها (تورم) را از قلم انداختهاند؛ در حالى كه آن عوامل، بويژه در جوامع سنتى، نقش مهمى در تغيير سطح عمومى قيمتها خصوصا قيمتهاى نسبى داشتهاند. عواملى چون خشكسالى، وقوع جنگهاى طولانى، بروز حوادث طبيعى همچون سيل، زلزله، انواع بيماريهاى عمومى، آفتهاى كشاورزى و دامى، ناامن شدن راهها براى امور تجارى و دهها عامل طبيعى و غير طبيعى ديگر مىتوانستند قيمتهاى نسبى، و در صورت تداوم، سطح عمومى قيمتها را تحت تاثير قرار دهند. و اگرچه امروزه به جهت پيشرفت علم و دانش، بسيارى از اين حوادث پيشبينى و خنثى مىگردند، در سابق امكان مقابله با آنها وجود نداشت؛ در نتيجه، اين گونه عوامل نقش مهمى در وضعيت اقتصادى جوامع و نوسان قيمتها بر جاى مىگذاشتند.
حتى اگر از عموميت اين مطلب صرفنظر كنيم، مطالعه وضعيت اقتصادى جزيرةالعرب خصوصا شهر مكه و مدينه بنيان نظرى تحليلهاى اقتصادى اجتماعى جناب دكتر غنىنژاد را در اين مورد با ترديد رو به رو مىسازد. شهر مكه در طول تاريخ، سرزمين بىآب و علف و فاقد هر نوع زمينه براى فعاليت اقتصادى محلى بود و به همين دليل، شغل اصلى مردم آن را تجارت تشكيل مىداد. بازرگانان قريش با تجهيز سرمايههاى خود، در فصل زمستان به سمتبنادر يمن حركت كرده، از طريق آن بنادر مايحتاج زندگى خود و متاعهاى قابل فروش در بنادر شام را براى روميان خريدارى مىكردند تا در سفر تابستانى خود به شام، آنها را به فروش رسانند. و برعكس در موقع برگشت، متاعى جهت فروش در بنادر يمن خريدارى مىكردند و بدين ترتيب نقش واسطه تجارى را بين دو كشور بزرگ ايران و روم از طريق سفرهاى تجارى زمستانى و تابستانى، و به تعبير قرآن «رحلة الشتاء والصيف» (15) ، بين بنادر يمن و شام ايفا مىكردند. بدين ترتيب، كالاهاى عرضه شده در بازارهاى مكه غالبا محصولات كشورهاى هند، يمن، ايران و روم بود كه از طريق تجارت وارد عربستان مىگرديد همچنان كه امروزه نيز چنين است و روشن است كه قيمت چنين كالاهايى چقدر مىتوانست ثبات داشته باشد.
ما در اينجا، برخلاف «روش معرفتشناسى جناب دكتر غنىنژاد»، تنها به تحليل نظرى بسنده نكرده، بلكه با مراجعه به روايات و تاريخ صدر اسلام نشان مىدهيم كه سطح عمومى قيمتها و قيمتهاى نسبى چقدر در تغيير بوده است. به طورى كه گاهى مردم نزد رسولالله(ص) آمده و از گران شدن كالاها، و گاهى از نوسان داشتن قيمتها، شكايت كرده از حضرت مىخواستند قيمت كالاها را تثبيت كنند.
براى نمونه، به نقل چند مورد از صدها روايت و سند تاريخى كه در اين زمينه وارد شده مىپردازيم.
1. انس بن مالك نقل مىكند: «غلا السعر على عهد رسولالله(ص) فقالوا يا رسول الله(ص) سعر لنا فقال: ان الله هو المسعر...» (16) ؛ قيمت كالاها در زمان رسول خدا(ص) افزايش يافت. مردم گفتند: يا رسولالله(ص) كالاها را قيمتگذارى كن. حضرت فرمود: قيمت گذار خداوند است.
از مطالعه روايات زمان رسولالله(ص) به دست مىآيد كه روش آن حضرت چنين بوده كه اگر تغييرات قيمت مربوط به علل طبيعى بود آن را مستند به خداوند مىكرد و از هر اقدامى خوددارى مىنمود، اما اگر در اثر سودجويى افراطى و اعمالى چون احتكار، انحصار و تلقى ركبان بود با انجام اقدامات مناسب زمينه كاهش قيمتها را فراهم مىنمود.
2. «قيل للنبى(ص) لو اسعرت لنا سعرا فان الاسعار تزيد و تنقص فقال(ص): ما كنت لالقى الله ببدعة لم يحدث فيها شيئا فدعوا عباد الله ياكل بعضهم من بعض...»؛ (17) به رسول خدا گفته شد: اى كاش براى كالاها قيمت تعيين كنى، چرا كه قيمتها افزايش و كاهش پيدا مىكنند (نوسان دارند). رسول خدا(ص) فرمود: نمىخواهم خداوند را به بدعتى ملاقات كنم كه كسى در آن بر من پيشى نگرفته؛ بندگان خداوند را آزاد بگذاريد بعضى از بعضى استفاده كنند.
افزايش قيمتها اختصاص به زمان رسولالله(ص) نداشت، بعد از ايشان نيز حتى با سرعتبيشترى بالا مىرفت. جالب اين است كه به تصريح روايات، از جمله روايت ذيل، يكى از عوامل مهم افزايش قيمتها در آن زمان افزايش حجم پول در جامعه بود.
3. عمرو بن شعيب نقل مىكند «قضى ابوبكر على اهل القرى’ حين كثر المال وغلت الابل اقام مائة من الابل بستمائة دينار الى ثمان مائة دينار»؛ (18) در زمان ابوبكر وقتى حجم پول (درهم و دينار) افزايش يافت و قيمتشتر بالا رفت، او براى اهل قريه صد شتر را به ششصد تا هشت صد دينار قيمتگذارى كرد.
4. ابوداود نقل مىكند: قبلا ديه قتل 800 دينار يا 8000 درهم بود. وقتى زمان خلافت عمر شد وى خطبهاى خواند و گفت: قيمتشتر بالا رفته است. سپس وى ديه را براى صاحبان دينار 1000 دينار و براى صاحبان درهم 12000 درهم قرار داد. (19)
از اين نقل به دست مىآيد كه در مدت زمانى كوتاه (حداكثر دو سال و چند ماه) يمتشتر نسبتبه پول طلا بيست و پنج درصد و نسبتبه پول نقره پنجاه درصد افزايش يافته بود و اين افزايش چنان ملموس بوده كه آن را در محاكم قضايى و در تعيين ديه قتل دخالت دادهاند.
5. ابن سعدى نقل مىكند: كثر المال فى زمن عثمان حتى بيعت جارية بوزنها و فرس بماة الف درهم و نخلة بالف درهم؛ (20) در زمان عثمان حجم پول چنان زياد شد كه گاهى كنيزى به اندازه وزن خود پول نقره، اسبى به صد هزار درهم، و درختخرمايى به هزار درهم فروش مىرفت.
پيداست كه مقصود راويان اين روايات اين نيست كه تنها قيمتشتر، اسب، كنيز يا درختخرما افزايش پيدا كرد، بلكه به جهت افزايش تدريجى حجم پول، در اثر فتوحات و آمدن غنايم و مالياتهاى شرعى به مركز حكومت، كل قيمتها افزايش پيدا مىكرد و موارد ذكر شده به عنوان مثال است. شاهد روشن اين مدعى روايتبعدى است:
6. موسى بن طلحة نقل مىكند: «رايت عثمان بن عفان والمؤذن يؤذن و هو يحدث الناس يسالهم و يستخبرهم عن الاسعار والاخبار.» (21)؛ عثمان بن عفان (خليفه سوم) را ديدم، در حالى كه مؤذن اذان مىداد، با مردم صحبت مىكرد و از آنان در مورد قيمتها و اخبار ديگر سؤال مىكرد.
همين وضعيت، بعد از خلفا و در زمان امام صادق(ع) و ديگر امامان نيز ادامه داشت. شايد براى جناب دكتر غنىنژاد و همفكران ايشان جالب باشد كه بدانند امام صادق(ع) در روايتى به آثار اجتماعى افزايش مستمر قيمتها (تورم) پرداختهاند:
7. عن الصادق(ع): «غلاء السعر يسئ الخلق و يذهب الامانة و يضجر المرء المسلم»؛ (22)
گرانى قيمتها موجب مىشود اخلاق و رفتار مردم بد شده، صفت امانتدارى از بين برود و مردم مسلمان در فشار قرار گيرند.
روشن است كه مقصود امام(ع) گرانى مستمر عموم قيمتها (تورم) است. چرا كه گرانى موقتيا گرانى برخى از كالاها اين آثار سوء بلند مدت را بر جاى نمىگذارد.
در اين قسمت از جناب دكتر غنىنژاد و ديگر محققان كه در اين زمينهها مطالعه و تحقيق مىكنند تقاضا دارم كتابى را كه اخيرا منتشر شده (23) و تحقيقى در خصوص نظام پولى صدر اسلام انجام داده مطالعه نمايند. در آن تحقيق، با شواهد تاريخى و روايى ثابت مىشود كه سيستم پولى حاكم بر جزيرةالعرب در صدر اسلام، سيستم دو پولى طلا و نقره با رابطه غير معين بود كه به صورت سكههاى دينار و درهم بين مردم رواج داشت. و نشان داده مىشود كه رابطه قيمتى درهم و دينار بين يك به ده تا يك به سىوپنج در تغيير بود و اين تغييرات چنان واضح و روشن بود كه مردم و مسئولان حكومتى به آن ترتيب اثر مىدادند و نسبتبه احكام آن از ائمه(ع) سؤال مىكردند. براى نمونه، به روايت زير توجه كنيد:
8. ابراهيم بن عبدالحميد نقل مىكند: از امام كاظم(ع) در مورد مردى سؤال كردم كه نزد صرافى دينارهايى دارد. به او مراجعه مىكند و به جاى دينار درهم مىگيرد و قيمت هر دينار در آن روز هفتيا هفتونيم درهم است. سپس صراف درهمها را طلب مىكند و آن شخص درهم ندارد. صراف براى گرفتن طلب خود به همان قيمت هفتيا هفتونيم درهم، درهمهايى را خريدارى مىكند. سپس شخص (صاحب دينار) براى محاسبه نزد صراف مىآيد در حالى كه قيمت دينار بالا رفته است، به طورى كه هر دينار دوازده درهم ارزش دارد. حال آيا اين قيمتبراى او صحيح استيا اين كه دينارها بايد به قيمت اول، يعنى روزى كه از صراف درهمها را گرفت، محاسبه شود و فرقى ندارد كه قيمت امروز در چه سطحى است؟ امام(ع) مىفرمايد: دينارها را با همان قيمت اول حساب مىكند و اشكالى ندارد. (24)
اين روايتبه روشنى نشان مىدهد كه رابطه قيمتى دينار و درهم، در مدت زمان كوتاهى از يك به هفت، به يك به دوازده رسيده است؛ يعنى ارزش پول نقره
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17